در کنار ساحلت من قایقی شکسته ام… تو همان ساحل عشقی که بهت دل بسته ام…
ادامشو میخوای پس برو به ادامه مطلب
در کنار ساحلت من قایقی شکسته ام… تو همان ساحل عشقی که بهت دل بسته ام…
هرگاه شادم یاد تو غمگینم می کند. هرگاه غمگینم یاد تو شادم می کند. پس هر دو را دوست دارم چون حکایت از تو می کند.
دوری جستن از انسانهایی که دوستشان می داریم بی فایده است. زمان به ما نشان خواهد داد که جایگزینی برای آنها نخواهیم یافت…
ویکتور هوگو میگه : اگه همه ی اون چیزایی که تو سرمه بگم 10 کتابه اما اون چیزی که تو دلمه بگم دو کلمه هست : “دوستت دارم”
پروانه به دور شمع گشت و پرش سوخت… من به دور تو گشتم جگرم سوخت…
تو مرا می فهمی… من تورا می خوانم و همین ساده ترین قصه ی یک انسان است. تو مرا می خوانی من تورا ناب ترین شعر زمان می دانم و تو هم میدانی تا ابد در دل من خواهی ماند…
سکوتم صدای تو… هوایم هوای تو… دلتنگیم برای تو… تنهاییم بیاد تو… زندگیم فدای تو…
آنقدر زیر لبم نام تورا زمزمه کردم… که لبم سوخت ولی نام تورا توبه نکردم…
اگر سنگ در رود زندگی نمی کرد ، صدای آب هیچ وقت زیبا نبود…!
خرج کن ولی ول خرج نشو… بخور ولی پرخور نشو… عاشق باش ولی دیوونه نشو… دوستت دارم ولی پررو نشو!!
هروقت پلک میزنی من یه نفس میکشم. پس به کسی خیره نشو که خفه میشم!!!
قصه ی عشق من و تو به قشنگی خیاله من و تو ماهی تو آبیم که جدائیمون محاله…
گفتی که دگر در تو چنان حوصله ای نیست گفتم که مرا دوست نداری گلهای نیست رفتی و خدا پشت و پناهت به سلامت بگذار بسوزد دل من مسئلهای نیست
روزی مردی نزد عارفی رفت و گفت ای عارف جمله ای بگو که وقتی ناراحتم خوشحالم کند و وقتی خوشحالم ناراحتم کند! عارف گفت : “این نیز بگذرد”
حال من خیلی عجیبه دوست دارم پیشم بشینی… من نگاهت کنم و تو تو چشام عشقو ببینی… اولش گفتم یه حسه یا یه احترام ساده… اما بعد دیدم که عشقه آخه اندازش زیاده…
به حق ساقی کوثر وجودت بی بلا باشد… سر دستت علی گیرد نگهدارت خدا باشد…